پــــــــــری یــــــــاس روانشناسی
| ||
|
در یک جزیرهء سر سبز و خرم تمامی صفات نیکو و پلید انسان با هم زندگی می کردند صفاتی چون: دانایی غرور ثروت شهوت عشق و ... .در روزی از روزها دانایی همهء صفات را در یکجا جمع کرد و گفت قرار است سیل عظیمی در جزیره جاری شود. و هر کس لوازم ضروری خود را بردارد و در قایقش بگذارد و آماده سیل شود. همه این کار را کردند و باران شدیدی شروع به باریدن کرد و سیل بزرگی براه افتاد. همه در قایق خودشان بودند تا اینکه صدای غرق شدن و کمک خواستن یکی از صفات آمد آن محبت بود.عشق بی درنگ به کمک محبت شتافت و قایق خود را در اختیار محبت گذارد ولی چون قایق جای یک نفر را بیشتر نداشت محبت سوار شد و عشق در سیل گیر افتاد. به دورو بر خود نگاه کرد ثروت را در نزدیکی خود دید از او کمک خواست ولی ثروت در پاسخ گفت:آنقدر طلا و جواهر در قایق دارم که دیگر جایی برای تو نیست و قایق سنگین است.عشق نا امیدانه به اطراف نگریست غرور را دید و از غرور کمک خواست. ادامه مطلب پسر کوچکی براي مادر بزرگش توضيح مي دهد آه چگونه همه چيزها ايراد دارند مدرسه ،خانواده ، دوستان ، و...دراين هنگام مادربزرگ مشغول پختن کیک است ، از پسر کوچولو مي پرسد: آيا کيك دوست دارد و پاسخ کوچولو البته مثبت است .روغن چطور ؟نه! و حالا دو تا تخم مرغ ؟نه ! مادربزرگ .آرد چي از آرد خوشت مي ياد ؟ از جوش شيرين چطور ؟نه مادر بزرگ ! حالم از آنها به هم مي خورد.بله همه اين چيزها بد به نظر مي رسند . اما وقتي به درستي با هم مخلوط شوند ، يك کيك خوشمزه درست مي شود . خداوند هم به همين ترتيب عمل ميكند. خيلي از اوقات تعجب مي کنيم که چرا خداوند بايد بگذارد ما چنين دوران سختي را بگذرانيم . اما او مي داند که وقتي همه اين سختي ها را به درستي در کنار هم قرار دهد ، نتيجه ، هميشه خوب است ! ما تنها بايد به او اعتماد کنيم ،در نهايت همه اين پيشامد ها با هم به يك نتيجه فوق العاده مي رسند!!! |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |