|
[ پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب: نماز, احمد, حرکات, ] [ 17:35 ] [ پری یاس ]
جوانی از بیکاری رفت باغ وحش پرسید:استخدام دارید؟
یارو گفت مدرک چی داری؟ گفت دیپلم!
یارو گفت یه کاری برات دارم،حقوقشم خوبه پسره قبول کرد.
یارو گفت :ما اینجا میمون نداریم میتونی بری توی پوست میمون،تو قفس تا میمون برامون بیاد!
چند روزی گذشت یه روز جمعه که شلوغ شده بود،پسره توی قفس پشتک وارو میزد،از میله ها بالا پائین میرفت.
جوگیر شد زیادی رفت بالا از اون طرف افتاد تو قفس شیره!
داد زد کمککککککککک
شیره افتاد روش دستشو گذاشت رو دهنش گفت،آبرو ریزی نکن من لیسانس دارم..!!!!!!!!!
به اندازه تمام بودنت ، بعد از رفتنت ، نابودم کردی !
[ یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب: , ] [ 18:36 ] [ پری یاس ]
این قاعده ی بازی است....
اگر دست دلتان رو شد که دوستش داری ...
باختنت حتمی است ...
مراقبِ آخرین جملهی آخرین دیدار باشید ؛
دردش زیاد است!
بُگــذاړ زمانــﮧ از حِســــــــــ✦ـــــاנت بـتړڪـנ
انــگــݜـــــــتاכּ مـــלּَ
چــﮧ بــﮧ انـگݜـــــــــتاכּ "تــۅ" مـے ﺂیــــــــــــــنــנ ....
معلم : شعری که گفتم حفظ کنیدو بخون!
دانش آموز: یادمون نیست ...
معلم : اولش اینه:"بنی آدم اعضای یكدیگرند كه در آفرینش ز یك گوهرند"
دانش آموز: بــَــلد نیستیم
معلم:این شعر ساده رو هم نتونستی حفظ كنی؟!
دانش آموز: مشكل داشتم مادرم مریضه و گوشه ی خونه افتاده ، پدرم واسه بدهی زندونه و مخارج درمان مادرمم بالاست، من بیرون از خونه کار میکنم و باید كارای خونه رو هم انجام بدهم
معلم: همین؟باید شعر رو حفظ میكردی مشكلات تو به من مربوط نمیشه!
دانش آموز :تو كز محنت دیگران بی غمی نشاید كه نامت نهند آدمی!!!!!!!!
صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 88 صفحه بعد
.:
Weblog Themes By
Pichak
:.
|
|