پــــــــــری یــــــــاس روانشناسی
| ||
|
خدایا… خانم میان سالی سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد. زمانیکه بی هوش بود فرشته ای را دید. از فرشته پرسید: آیا زمان مردنم فرا رسیده است؟ فرشته پاسخ داد: نه، تو ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر فرصت خواهی شد. بعد از به هوش آمدن خانم تصمیم گرفت که در بیمارستان باقی بماند. چون به زندگی بیشتر امیدوار شده بود، چند عمل زیبایی انجام داد. جراحی پلاستیک، لیپساکشن، جراحی بینی، جراحی ابرو و … او حتی رنگ موی خود را تغییر داد. خلاصه از یک خانم میان سال به یک خانم جوان تبدیل شد! بعد از آخرین جراحی او از بیمارستان مرخص شد. وقتی برای عزیمت به خانه داشت از خیابان عبور می کرد، با یک آمبولانس تصادف کرد و مرد!!! وقتی با فرشته مرگ روبرو شد بهش گفت: من فکر کردم که گفتی ۴۰ سال و اندی بعد مرگ من فرا می رسه؟ چرا من رو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار؟ چرا من مردم؟فرشته پاسخ داد؛ ببخشید، وقتی داشتی از خیابون رد می شدی نشناختمت!!!! گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!ببرم بخوابانمش! لحاف را بکشم رویش!دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!حتی برایش لالایی بخوانم،وسط گریه هایش بگویم:غصــــه نخـــــور خـــــــــــــودم جـــــان!درست می شود!درست می شود!اگر هم نشد به جهنم…تمام می شود…بالاخره تمام می شود…!!!غصــــه نخـــــور خـــــــــــــودم جـــــان! |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |