خدایا…
دهانم را بو کن…
ببین، بوی سیب نمیدهد!
من هیچ وقت آدمی نداشتم که برایم سیب بچیند!
میدانی یک حوا بدون آدمش چقدر تنها میشود؟!
میدانی محکوم بودن چقدر سخت است وقتی که گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی؟!
میدانی آدم بعضی از حوا هایت میگذارند و میروند؟!
میدانی که میروند و جلوی چشم حوا، آدم دیگری میشوند؟! نمیدانی!
تو که آدم نداشته ای هیچ وقت!
ولی اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را، این حوا را ببر پیش خودت…
خسته ام از زندگی…
دهانم را بو کن…!
ببین بوی سیب نمیدهد...