پــــــــــری یــــــــاس
روانشناسی 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روانشناسی و آدرس pariyas.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد .مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد .پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو ، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند .
پسرک گفت : " اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم، برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم " .
مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد . برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به راهش ادامه داد .در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !

خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند .اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم ، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند ...




گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:فلج,روح,خدا,گوش,مرد ثروتمند, ] [ 19:29 ] [ پری یاس ]

پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!"
پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد.پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد.مرد به زمین افتاد.مردم دورش جمع شدند واو را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود.
پیرمرد در فکر فرو رفت.سپس بلند شد ولنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت:"که عجله دارد ونیازی به عکسبرداری نیست" پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند.برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!" پرستاری به او گفت:" شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم. که امروز دیرتر میرسید." پیرمرد جواب داد:"متاسفم.او بیماری فراموشی دارد ومتوجه چیزی نخواهد شد وحتی مرا هم نمیشناسد."
پرستارها با تعجب پرسیدند: "پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟

پیر مرد با صدای غمگین وآرام گفت:" اما من که او را مي شناسم..."

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:پیرمرد,عاشق,صبحانه,فراموشی,سالمندان,عکسبرداری, ] [ 19:6 ] [ پری یاس ]

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:حرف دل,درد,امروز,فردا, ] [ 18:54 ] [ پری یاس ]

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:, ] [ 20:8 ] [ پری یاس ]

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:, ] [ 19:30 ] [ پری یاس ]

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:عیوب,کلام,خوبی,واقعیت,محبت آمیز, ] [ 19:21 ] [ پری یاس ]

مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شك كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد، به همین دلیل، تمام روز او را زیر نظر گرفت.
متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد. مثل یك دزد راه می رود. مثل دزدی كه می خواهد چیزی را پنهان كند،پچ پچ می كند ...آنقدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض كند، نزد قاضی برود و شكایت كند.
 اما همینكه وارد خانه شد، تبرش را پیدا كرد. همسرش آن را جابجا كرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش  ا زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و  رفتار می كند.
 
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که : 

"ما انسانها در هر موقعیتی؛ معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم."

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:موقعیت,برداشت,دزدی,شک, ] [ 18:34 ] [ پری یاس ]

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ شنبه 6 آبان 1391برچسب:, ] [ 19:6 ] [ پری یاس ]

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:منفی گرایی, مشکل,تسلیم,ارزش, ] [ 19:57 ] [ پری یاس ]

صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود با خودش گفت: "هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! "و موهاشو بافت و روز خوبی داشت!
 فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود "هیییم! امروز فرق وسط باز میکنم" این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت ...
 پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود "اوکی امروز دم اسبی میبندم" همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد !
روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!! فریاد زد ایول!!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم!

همه چیز به نگاه تو بر میگرده !

هر کسی داره با زندگیش میجنگه !


ساده زندگی کن...


گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, ] [ 20:53 ] [ پری یاس ]
صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 23 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

آنان سجاده ها را آتش میزنند و اینان بت ها را میشکنند . . . . غافل از اینکه . . . . خدا همانست که بر لبان یک قمارباز در حال باختن جاریست…!
امکانات وب

پیچک

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز