پــــــــــری یــــــــاس روانشناسی
| ||
|
دانه کوچک بود و کسی او را نمیدید. سالهای سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود. گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها میانداخت و گاهی فریاد میزد و میگفت: ادامه مطلب
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 88 صفحه بعد
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |