پــــــــــری یــــــــاس روانشناسی
| ||
|
ده مرد و یک زن به طنابی آویزان بودند. طناب تحمل وزن یازده نفر را نداشت. باید یک نفر طناب را رها می کرد وگرنه همه سقوط می کردند. زن گفت: "من در تمام عمر همیشه عادت داشتم که داوطلبانه خودم را وقف فرزندان و همسرم کنم و در مقابل چیزی مطالبه نکنم. من طناب را رها می کنم چون به فداکاری عادت دارم" در این لحظه مردان سخت به هیجان آمدند و شروع به کف زدن کردند... خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد...... ادامه مطلب
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 88 صفحه بعد
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |