پــــــــــری یــــــــاس
روانشناسی 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روانشناسی و آدرس pariyas.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فکر می کردم تو همدردی ،

                              اما نه !

                                 تو هم دردی...
       

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, ] [ 20:50 ] [ پری یاس ]

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, ] [ 20:38 ] [ پری یاس ]

دو ماشین با هم تصادف بدی می کنند، بطوریکه هردو ماشین بشدت آسیب میبینند .ولی راننده ها بطرز معجزه آسایی جان سالم بدر می برند.
وقتی که هر دو از ماشین هایشان که حالا تبدیل به آهن فراضه شده بیرون می آیند ، خانم راننده میگوید: چه جالب شما مرد هستید،ببینید چه بروز ماشین هایمان آمده ! همه چیز داغان شده ولی ما کاملا" سالم هستیم .
این باید نشانه ای از طرف خداوند باشد که ما اینچنین با هم ملاقات کنیم و شاید بتوانیم زندگی مشترکی را با صلح و صفا آغاز کنیم !
مرد با هیجان پاسخ داد:بله ، کاملا" با شما موافقم این باید نشانه ای از طرف خدا باشد !
سپس زن ادامه داد و گفت : ببینید یک معجزه دیگر. ماشین من کاملا" داغان شده ولی این شیشه مشروب سالم مانده است .مطمئنا" خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بماند تا ما این تصادف و آشنایی خوش یمن را جشن بگیریم.
بعد زن بطری را به مرد داد .مرد سرش را به علامت تصدیق تکان داد و در بطری را باز کرد و نصف شیشه مشروب را نوشید.بعد بطری را به زن بر گرداند .زن بلافاصله بطری را به مرد برگرداند.
مرد گفت: مگر شما نمی نوشید؟!
زن در جواب گفت: نه . فکر می کنم باید منتظر پلیس باشم

 

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, ] [ 20:31 ] [ پری یاس ]

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, ] [ 20:0 ] [ پری یاس ]

هر کسی برای خودش خیابانی دارد؛


کوچه ای
،


کافی شاپی
،


و شاید عطری
،


که بعد از سالها خاطراتش گلویش را چنگ میزند...

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ] [ 19:44 ] [ پری یاس ]

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ] [ 19:42 ] [ پری یاس ]

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد .مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد .پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو ، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند .
پسرک گفت : " اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم، برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم " .
مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد . برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به راهش ادامه داد .در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !

خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند .اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم ، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند ...




گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:فلج,روح,خدا,گوش,مرد ثروتمند, ] [ 19:29 ] [ پری یاس ]

نتـــــــــرس . . .

اگـــــــر همــــــــ بخـــــواهمــــــــ

از ایـــن دیــــــــوانـه تـر نمیــشومـــــــــ !

گفـــــته بودمــــــــ بی تـــو سخــــت میگــــــذرد بـی انـصـافــــــــ !

حـــــرفمــــــ را پس میگــیرمـــــــــ

بــی تــــــو انگـــــــار اصـلا نمـیگــــــذرد!

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ] [ 19:22 ] [ پری یاس ]

پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!"
پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد.پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد.مرد به زمین افتاد.مردم دورش جمع شدند واو را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود.
پیرمرد در فکر فرو رفت.سپس بلند شد ولنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت:"که عجله دارد ونیازی به عکسبرداری نیست" پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند.برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!" پرستاری به او گفت:" شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم. که امروز دیرتر میرسید." پیرمرد جواب داد:"متاسفم.او بیماری فراموشی دارد ومتوجه چیزی نخواهد شد وحتی مرا هم نمیشناسد."
پرستارها با تعجب پرسیدند: "پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟

پیر مرد با صدای غمگین وآرام گفت:" اما من که او را مي شناسم..."

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:پیرمرد,عاشق,صبحانه,فراموشی,سالمندان,عکسبرداری, ] [ 19:6 ] [ پری یاس ]

گالری تصاویر سوسا وب تولز
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ] [ 18:59 ] [ پری یاس ]
صفحه قبل 1 ... 42 43 44 45 46 ... 88 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

آنان سجاده ها را آتش میزنند و اینان بت ها را میشکنند . . . . غافل از اینکه . . . . خدا همانست که بر لبان یک قمارباز در حال باختن جاریست…!
امکانات وب

پیچک

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز