|
نگاه ها هراسان به ابراهیم و آتش بود. در این میان گنجشکی به آتش نزدیک می شد و بر می گشت.
از او پرسیدند: ای پرنده چه کار می کنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
گفتند: ولی حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
گفت: من شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما این آب را می آورم تا آن هنگام که خداوند از من پرسید وقتی که بنده ام را بدون گناه در آتش انداختند تو چه کردی؟
پاسخ دهم: هر آن چه را که از توانم بر می آمد ...
و خوشا به حال گنجشکان سرفراز
چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یك مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروكله ی یك اتومبیل جدید كروكی از میان گرد و غبار جاده های خاكی پیدا شد. رانندۀ آن اتومبیل كه یك مرد جوان با لباس Brioni ، كفشهای Gucci ، عینك Ray-Ban و كراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم كه دقیقا چند راس گوسفند داری، یكی از آنها را به من خواهی داد؟
چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش كه به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.
جوان، ماشین خود را در گوشه ای پارك كرد و كامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یك تلفن راه دور وصل كرد، وارد صفحه ی NASA روی اینترنت، جایی كه میتوانست سیستم جستجوی ماهواره ای( GPS ) را فعال كند، شد. منطقۀ چراگاه را مشخص كرد، یك بانك اطلاعاتی با 60 صفحۀ كاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیدۀ عملیاتی را وارد كامپیوتر كرد.
بالاخره 150 صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یك چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ كرد و آنگاه در حالی كه آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.
چوپان گفت: درست است. حالا همینطور كه قبلا توافق كردیم، میتوانی یكی از گوسفندها را ببری.
آنگاه به نظاره ی مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم كه چه كاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد؟ مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا كه نه!
چوپان گفت: تو یك مشاور هستی.
مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو كه این را از كجا حدس زدی؟
چوپان پاسخ داد: كار ساده ای است. بدون اینكه كسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی كه خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی. مضافا، اینكه هیچ چیز راجع به كسب و كار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ گله را برداشتی.
[ جمعه 2 فروردين 1392برچسب: وطن, دروغ, کفن, ] [ 12:6 ] [ پری یاس ]
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد.پس آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است.اما نمیدانم چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است.
این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهین را نزد او بیاورند.
درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسید: تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟
کشاورز که ترسیده بود گفت:سرورم، کار سادهای بود، من فقط شاخهای را که شاهین روی آن نشسته بود بریدم.
شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.
گاهی لازم است برای بالا رفتن، شاخههای زیر پایمان را ببریم ...
چقدر به شاخههای زیر پایتان وابسته هستید؟
آیا تواناییها و استعدادهایتان را میشناسید؟
آیا هیچگاه جرات ریسک را به خود داده اید؟
تفاوت آسیایی ها و اروپاییان
اروپا = آبی
آسیا = قرمز
The Boss (رئیس!)
[ جمعه 2 فروردين 1392برچسب: , ] [ 11:27 ] [ پری یاس ]
از درد تنهــــــــــــــایی زاپاس عشق كســــــی نشو!!!
غرور تنهــــــــــــایی خیلی با ارزشتره،
گـــــــــــاهی تنها ماندن بهـــــای آدم ماندن استـــــــ...
یه وقتــــــایی مثل آخرین بسكویت مونده ته ساقه طلایی هستیم،
شكسته و تــــــــــــــنها.....
آیینها و برگزاری آنها برخاسته از باورها، فرهنگ، تاریخ، مکتب، شیوه زندگی، شرایط جغرافیایی، اسطورهها و نیز نشان از خواست و آرزوهای خفته مردم هر سرزمین است.
فلسفه زیبای آیینهای خود را بدانیم چرا که همین آیینها به جامعه سربلندی و به مردم سرزندگی میدهند.
هفت سین نوروز یک سنت کهن پارسی است. این سنت از زمان باستان تا امروز همچنان جایگاه ویژه خود را نزد پارسیان حفظ کرده است. این سنت کهن دارای معانی ویژه و نیز نشانی از رمز و رازهای هوشمندانه زندگی نیاکان ماست.
سین اول، سنجد
سنجد نماد سنجیده عمل کردن است.سنجد را بر این باور بر سفره می گذارند که هرکس با خویشتن عهد کند درآغازسال هرکاری را سنجیده انجام دهد.سنجد نشانه گرایش به عقل است؛ احترام به تفکر و ترویج و خردمندی.
سین دوم، سیب
دومین سینی که برسفره می نهند سیب است که نماد سلامتی و عشق می باشد.
سین سوم، سبزه
سبزه پس از سنجد و سیب بر سر سفره گذاشته می شود که نشانه خرّمی و شادابی و خوش اخلاقی است.سبزی با خود شادابی ، نیکویی و سرزندگی را به همراه می آورد. رنگ سبز ارتعاش افکار ما را موزون نگه می دارد و به ما آرامش می دهد.
ادامه مطلب
یک پیرمرد بازنشسته خانه ی جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته ی اول همه چیز به خوبی و خوشی گذشت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه پس از تعطیلی کلاس ها ۳ تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند هر چیزی که در خیابان افتاده بود شوت می کردند و سروصدای عجیبی به راه انداختند.
این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد مختل شده بود. این بود که پیرمرد تصمیم گرفت کاری بکند. روز بعد که مدرسه تعطیل شد دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: بچه ها! شما خیلی بامزه هستید از اینکه می بینم اینقدر بانشاط هستید خوشحالم من هم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید من روزی ۱۰۰۰ تومن به شما می دهم که بیایید اینجا و همین کار را بکنید بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آنکه چند روز بعد پیرمرد به آنها گفت: ببینید بچه ها متاسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی توانم روزی ۱۰۰ تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟
بچه ها با تعجب و ناراحتی گفتند: صد تومن؟! اگه فکر می کنی به خاطر ۱۰۰ تومن حاضریم این همه بطری و نوشابه و چیزهای دیگر را شوت کنیم کور خوندی ما نیستیم!
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.
دموکراسی می گوید : رفیق، حرفت را خودت بزن، نانت را من می خورم!
مارکسیسم می گوید : رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من می زنم!
فاشیسم می گوید : رفیق، نانت را من می خورم، حرفت را هم من می زنم و
تو فقط برای من کف بزن!
اسلام دروغین می گوید : تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم
و حرف بزن، امّا آن حرفی را که ما می گوییم!
اسلام حقیقی می گوید : نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و
من فقط برای اینم که تو به این حق برسی...
صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 25 صفحه بعد
.:
Weblog Themes By
Pichak
:.
|
|